شاهد
خداشاهده اگه دیگه باهاش بگردم.
خدایا توروشاهد گرفته
خدایا نمیدونم حواسش هست چی میگه یا نه ولی داره میگه
خدایا نمیدونم من دارم درست میگیرم یا اشتباه ولی چیزایی که میشنوم ایناست.
ولی خدایا توروشاهد گرفته

خداشاهده اگه دیگه باهاش بگردم.
خدایا توروشاهد گرفته
خدایا نمیدونم حواسش هست چی میگه یا نه ولی داره میگه
خدایا نمیدونم من دارم درست میگیرم یا اشتباه ولی چیزایی که میشنوم ایناست.
ولی خدایا توروشاهد گرفته

دستشو هی میزنه رو میز
ازش میپرسن چرا میزنی؟
میگه: عصبیم استرس دارم نگرانم.
ولی من میگم باعثش چیزیه که داره اذیتش میکنه باعثش چیزیه که تو ذهنشه و داره عصبیش میکنه باعثش کسیه که نمیخواد ببینتش ولی میبینتش .
خدایا بزار راحت باشه نمیخوام باعث ناراحتی و عذاب کسی باشم
حتی اون که.......................................................بود.
خدایا بزار راحت باشه.

برو بیرون و به آسمان نگاه کن اونم مثل منو تو دلش گرفته و داره گریه میکنه
دلم بدجوری گرفته ،دلم میخواد با صدای بلند گریه کنم،هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییس هیچی نپرس چراشو تو بهتر میدونی،پس نپرس،دلم میخواد صبح که بیدار میشم هیچی از گذشته یادم نیاد ،نه اسمی،نه حرفی، هیچی، الانم دلم نمیخوادبیدار شم
حوس مردن کردم،مردن.

اتاق تاریک
من و تیغ
دوتا دست دارم
یکی قاتل میشه
یکی قربانی
اخی
تخت من
از سفیدی ببین به چه رنگی در اومده
قرمز شدی؟!
اشکال نداره
این خون منه
به خونم عادت کن
|
کجای این بارانی بانو؟
|
سرزمین من
همین لبخندهای توست
لبخندهایت سیب سفره هفت سین است
همیشه عاشقانه...
بانو
نشود نیایی و نبینم و به تنهایی عادت کنم
بانو حتی دلم برای از تو نوشتن تنگ شده
چه بی مهر اند مردمانی که دلتنگی را هدیه کرده اند
چه بی مهر اند که عشق را تاب نیاوردند
بانو من بدون تو و دستان تو دوام نمی آورم
دارم به آخر روزها یا روزهای آخرم فکر میکنم
که نبودنت من را به اینجا کشانده
های چقدر دلم پر است
های چقدر دلم...
"سیدعلی ضیا"
خاکِ پاکِ حَرَمَت سُرمِه چِشمانِ ما

السلام ای حضرت سلطان
عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
برای تو
گریه فقط کاره منه تو اشکاتو حروم نکن
به واژه ای نمیرسی اینجوری پرسو جو نکن
فاصله ها مال منن تو فاصله نگیر ازم
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم
مرده متحرک
وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !
وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!
وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !
وقتی همه باهات قهرند!
وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !
چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟
از کوچه غم که گذشتم دری به روی من باز شد. بهم گفت برای عبور باید از داخل من رد بشی . روی در نوشته بود عذاب بعدی . با ترس و تردید رفتم داخل و از در رد شدم . به سیاهی رسیدم گفت باید درونت مثل من بشه گفتم چرا گفت سوال نپرس گفتم باشه . به تنهایی رسیدم گفت باید همدم من بشی گفتم نه من از تنهایی متنفرم بهم گفت اگر همدم من نشی زندگی کسی دیگر رو خراب میکنم گفتم باشه همدم تو میشم . از همه و همه که گذشتم به تو رسیدم و تو بهم گفتی سلام بنده من خوش امدی اینا همه ازمونی بود که تو امتحان بشی گفتم خدایا چرا ؟ گفتی چی چرا ؟ گفتم چرا من ؟ چرا سیاهی ؟ چرا تنهایی ؟ چرا عذاب ؟ چرا غم ؟ چرا چرا چرا چرا .................
در جواب بهم گفتی : خودت انتخاب کردی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندگی لعنتی همه ما رو به بازی گرفته نذارید زندگی با شما بازی کنه شما زندگی رو بازی کنید .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گلایه
از جدا شدن گفتی
گفتی میخوای بری
گریه کردم و بهت گفتم
نازنینم یا تو یا مرگ
گفتی باید برم
ولی تو باید زنده بمونی
ازم قول گرفتی
گفتم حالا که داری میری سرم روی شونه کی بذارم؟
گوش کی رو قرض بگیرم تا باهاش درد دل کنم؟
دست روی موهای کی بکشم تا اروم بشم ؟
.....
....
گفتی نمیدونم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم دردل نمیکنم میریزم توی خودم
دست روی سر کسی نمیکشم میریزم تو خودم
سر روی شونه کسی نمیذارم میریزم تو خودم
ریختم تو خودم و حالا بریدم
ولی سر حرفم هستم
تا تو خیالت راحت باشه
/**/
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ !!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد،
قدر این خاطره را ، دریابیم
زنده یاد سهراب سپهری
/**/
هرچقدربگم تنهام دروغ نگفتم البته دوستش دارم
وقتی به کسی تکیه میکنی بعدخراب میشه بعد هرکاری میکنی بلکه درست شه سعیتو میکنی
میشه.ولی فکر نمیکنی همه چی مثل اولش شه بعد که تازه اوضاع یه خورده خوب میشه یه
شک توذهنت میاد که داره تورومیکشه ولی نمیتونی ازش بپرسی اول فکر میکنی که اون
میخواد توروامتحان کنه ولی بازم مطمئن نیستی همه چیو به خدا میسپاری میگی خدایا
مراقبش باش جون بنده های خوبت(خوانندگان محترم این مطلب لطفا فکربدنکنید)
لطفاعشق رابرایم معنا کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فکر ،ذهنم داغونه یه عالمه شک و ترس و دودلی هست توش نمیدونم چیکارکنم
شک:یعنی واقعا اون این کارو کرده(دل سوختن،نگران بودن)
ترس:یعنی من باید دور داشتن یه ..............روخط بکشم یعنی باید به نداشتنش فکرکنم
البته دراین مورده باید بگم همه بهم میگفتن چیزی که آخرش جدایی هست الکیه اگه
وابستگی درست شه ولی هرکس اینوگفت بعدش روی خوش ازمن ندید
دودلی:این کاروبکنم یا نه؟
خودمو راحت کنم یا نه؟
تومعلم کلاسمانی و من شاگردی بین این همه شاگرد خدایا اجازه:غیبتم راموجه کن
من میخواهم دراین دنیا غایب باشم.
دیگه نمیدونم چی بنویسم تاهمین جاشم چرت و پرت نوشتم دیگه یه خورده دیگه بنویسم
دیووونه کننده میشه بنظرم برای امشبم بسه.ساعت1:8دقیقه بامداد هست و من دیگه دست
میکشم
شب بخیر
ولی خودمونیما اگر کسی این مطلبارو خوند یه نظربزاره ببینم تا چه حد خلم؟امید داشته
باشم یا نه؟
/**/
به نام هستی بخش و هستی آفرین
ازسردلتنگی وناراحتی وناامیدی وتنهایی دست به قلم شدم،به فکرساختن وب افتادم.
سرچ کردم اموزش ساختن وبلاگ بعدرفتم تو سایت بلاگفاشروع کردم به پرکردن فرم یه
خورده فکرکردم گفتم پروفسورتوهنوز نمیدونی اسم وبلاگتوچی بزاری.اس دادم به یکی از
دوستام که وب داشت بهش گفتم کمک میخوام اونم گفت مگر کمک بخوای به فکر ما بیوفتی
شرمنده شدم(خب آخه تعطیلات عیده گفتم شاید سرش شلوغ باشه واسه همین اس ندادم)
گفت خب حالا چه کمکی میخوای؟گفتم میخوام وب درست کنم ولی نمیدونم اسمشو چی
بزارم بهم اسم پیشنهاد میدی گفت خب مطالبش درباره چی هست منم گفتم ازاونایی که
میخونم(ناامیدکننده،غمگین)مطالبم اینجوریه گفت نوشته های خط خطی ،تنهاتر از باران
گفتم ایول یه خورده دیگه فکر کن اونم یه خورده فکر کردو گفت زیبا ولی غمگین،دلم دوست میخواهد،خدایاصدایم کن.بهش گفتم تنها تر از باران ازهمه بهتره اونم گفت خوبه ولی خدایا
صدایم کن قشنگتره بهش گفتم خوبه ولی اگه بتونی یه خورده تغییرش بدی که معنی مرگ و
واضح تر برسونه بهتره گفت باز چی شدهگفتم هیچی بابا نمیشه تغییرش بدی گفت من از
مرگ چیزی نمیدونم بخدامرضیه (بیچاره عصبانی شده بود فکر کنم)منم گفتم مگه من باهاش
کاری دارم(دروغ گفتم یعنی؟!؟!؟!؟!؟)
حالا نمیشه تغییر بدی گفت جمله به اون قشنگی و خراب نکن منم درآخر تنهاتر از باران رو
انتخاب کردم (چون مرغم یه پاداره واصولابچه حرف گوش نکنی هستم البته دراین جورموارد)
البته ازش تشکرکردم
این ازادرس
اسم وبلاگمم قضیش اینه ک ی روز ما تو کلاس جمع شده بودیم زنگ بیکاری بود بعد یکی از بچه ها ی شعر خوند ک خودش وشته بود این دل شده است بازیچه زیر پای این و آن قالیچه هم یکی از بیت های اون شعرس اسم این دوستمونم بهار هست اینم از اسم وبلاگ
حالا میرسیم سرمطالبش
یه خورده فکر کردم گفتم از حرفایی که توگلوت گیر کرده بگو کسیم نخونه حداقل دل خودت
خوش میشه خواستم بنویسم ولی لعنتی چیزی روی کاغذ نیومد
گفتم حالا همین کارایی که برای وبلاگ ساختن انجام دادم رو بنویسم بلکه مغزم یه خورده باز
شه و چیزی از اون حرفای گیر کرده توگلو بالاخره رو کاغذ بیاد
الانم ساعت12:50 دقیقه است(البته زودتر شروع کردما) و من هنوز درحال نوشتن والبته
مشغول تلاش برای به روی کاغذ آوردن حرفای گیر کرده توگلو.ولی به خودم میگم اگرم نشد
یه سری جمله ومتن داری که میتونی اونارو بزاری حالا ببینیم چی میشه چی پیش میاد.